نـــــــــارون

متن مرتبط با «آنکه» در سایت نـــــــــارون نوشته شده است

بینم آنکه باز آیی

  • بینم آنکه باز آییهمچو نور ، از چشمم، رفتی و نمی آییبی تو دیده ی جان را، بسته ام ز بیناییتا زمن شدی غافل، سرزدم به هر محفلبی تو عاقبت کارم، می کشد به رسواییاز دورنگی ی ِ یاران، وزفریب عیاراندیدم و چه ها دیدم، یک به یک تماشاییآفتاب را دیدم، هفت رنگ و فهمیدماینکه نیست بی رنگی، زیر چرخ میناییحال من اگر خواهی، لاله دارد آگاهیزان که جان او سوزد، همچو من ز تنهاییگر دعا کنم شاید، خواهم اینکه افزایددرتو آن جفا کیشی، در من این شکیباییدانم اینکه از دوری، خسته ای ّ و رنجوریسینه کرده ام بستر، تا بر او بیاساییدمبدم لب سیمین، پرسد از خیالت این:ـ بینم آن که بازایی، بینم آن که بازایی؟ (سیمین بهبهانی) بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها