عاشورا، تربیت و روابط انسانی(1)

ساخت وبلاگ

عاشورا، تربیت و روابط انسانی(1)

* دكتر بخشعلی قنبری؛ دين پژوه، مولف و عضو هيات علمي دانشگاه


هیچ حادثه ای در عالم بشریت خارج از روابط چهارگانه انسان با خدا، خود، دیگران و طبیعت و عوالم مختلف رخ نمی دهد. قیام امام حسین(ع) هم از این قاعده مستثنا نیست. در صددم در سلسله یادداشت هایی این چهار رابطه را از نظر تربیت مورد بررسی قرار دهم تا معلوم شود که در این حوزه ها چه درس های تربیتی می توان از این قیام آموخت. البته در طول تاریخ همیشه توجه به جنبه های روانی ( اعم از احساس و عاطفه و هیجان) قیام عاشورا به مراتب بشتر از توجه به جنبه های عقلانی و تربیتی بوده است و از این جهت عاشورا با اشک و آه ملازم شده اما شگفت اینجاست که اگر اندکی عمیق تر بنگریم در ژرفای این اشک و آه خوشی و خوشحالی بسیار لطیفی نهفته است و خود همان هم می تواند برای ما هم مایه درس و پایه ی عبرت باشد و راهی برای تربیت ما. اما در عین حال باید به چنبه های عقلانی و تربیتی این جریان هم توجه عمیقی داشته باشیم تا بتوانیم در مسیر این انسان بزرگ قرار بگیریم تا بتوانیم فرد و جامعه ای باشیم که این بزرگ و دیگران به دنبال آن بوده اند.

در این سلسله مباحث، تربیت آموزی امام(ع) و قیام عاشورا را مورد بررسی قرارمی دهیم منت ها از چشم انداز کاملا عقلانی و به این سؤال پاسخ بدهیم که این قیام چه نسبتی با روابط چهرگانه یادشده در موضوع مهم تربیت داشته است؟ این سوال به ترتیب در روابط چهارگانه یادشده مورد بررسی قرار می دهم.

1. امام حسین(ع)، عاشورا و رابطه انسان و خدا

پیش از هر چیزی باید بگویم که مرادم از تربیت در این جمله آمده است: تربیت زمینه سازی برای به فعلیت درآوردن و شکوفا شدن همه استعدادهای روحانی و جسمانی است. لذا تربیت هم شامل بالندگی جسمی است و هم روحی. پس شخص تربیت شده کامل و تام کسی است که هم جسم سالم دارد و هیچ نقصی در آن وجود ندارد و هم از نظر روحی فردی کمال یافته است. تربیت جسمی یک بعد دارد ولی تربیت روحی شامل سه قسم دهنی که با تعلیم حاصل می شود؛ روانی که با تمرین و ممارست ذوقی تحقق می یابد و عملی که از طریق دانش اخلاق، دینداری و عرفان عینیت می یابند.

در واقع در این مجال بهدنبال بررسی این سؤال هستیم که بررسی رابطه با خدا در قیام عاشورا در تربیت انسان امروزی چه آثاری را به جا می گذارد؟ در جواب باید بگوییم که امام حسین(ع) قیام خود را با نام خدا آغاز کرد و با عمل آموزه های مربوط به این حوزه ادامه داد و به پایان برد. سَرَیان این رابطه در همه عرصه های زندگی این امکان را به فرد می دهد که در این دنیا جز نیکی و خوبی چیزی نبیند و هیچ وقت شکست را پایان کار تلقی نکند و پیروزی را محدود و منحصر به زمان حیات خودش نداند. این دیدگاه در کل جریان عشورا حضوری پررنگ دارد به گونه ای که امام حسین حرکتش را با توجه به این رابطه آغاز می کند و با این رابطه نیز به پایان می رساند به این صورت که وقتی از مکه به کربلا حرکت می کند خطاب به برادرش امام محمد حنفیه این رابطه را تذکار می داهد: إنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ، وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ ... إنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلاَبَطِرًا وَلاَمُفْسِدًا وَلاَظَالِمًا وَإنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْءصْلاَحِ فِي أُمَّه جَدِّي مُحَمَّدٍ؛ حقّاً حسين بن عليّ گواهي مي دهد كه هيچ معبودي جز خداوند نيست ؛ اوست يگانه كه انباز و شريك ندارد.من از روی سرمستی، گردنكشی، تبهكاری و ستمگری قیام نكردهام. بلكه به پا خواستهام تا كار امت جدّ خویش به صلاح آرم، میخواهم كه امر به معروف و نهی از منكر كنم و روش جدم و پدرم علی بن ابیطالب (ع) را در پیش گیرم (محدّث قمّي در نفس المهموم صفحه 45).

دقت در این جملات مشخص می کند که حرکت امام براساس اصلاح در دین خدا صورت گرفته نه برای چیز دیگری. لذا این حرکت با نام و یاد خدا آغاز می شود و در مکه هم به زیارت خانه خدا می رود و از آنجا مسیرش را باز به سوی خدا ادامه می دهد.

در همه این مسیر حضور خدا چنان اثرگذار است که امام به رغم علمی که به مرگش دارد هرگز از مردن و ناامیدی و درماندگی سخن نمی گوید در حالی ما امروزه وقتی از این بزرگ را یاد می کنیم خود را بدبخت و فلک زده می خوانیم که قرار است با ریختن اشکمان لختی از این بدبختی نجات یابیم. در حالی که در قاموس حرکت امام حسین(ع) چیزی به نام درماندگی و بدبختی وجود ندارد؛ زیرا بدخت کسی است که خدا؛ منبع و منشأ همه وچود را ندارد و از دید امام(ع) کسی که خدا را چه ندارد و کسی که خدا را ندارد چه چیزی دارد؟ این جمله عیناً در دعای عرفه امام آمده است: مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِي فَقَدَ مَنْ‌وَجَدَك؛ آن‌کس که تو را ندارد، چه‌دارد؟ و آن‌کس که تو را يافته، چه‌ندارد؟ در جای دیگر از راز این نگرش پرده بر می دارد: يَا مَنْ أَذَاقَ أَحِبَّاءَهُ حَلَاوَةَ الْمُؤَانَسَة؛ اي آن‌که شيريني انس خود را به دوستان چشاندي (بحارالأنوار،ج 95،ص 226).

 آنگاه که به شهادت نزدیک تر می شود نه تنها از این امید و طراوت کاسته نمی شود بلکه طراوت درونی به بیرون و به جسم او نیز سرایت می کند و در چهره اش نمایان می شود به گونه ای هر ساعتی که به شهادت نزدیک تر می شود چهره اش براق تر و پر نورتر می گردد گویی که به محفل جشن وارد می شود و رضایت باطن خود را در گفتارش نیز نمایان می سازد: الهی رِضاً بِرِضِاکَ، صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبَ لا الهَ سِواکَ...؛ خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم (قمقام زخار:364 ؛ مقتل الحسين مقرم: 753.

خلاصه اینکه حضور خدا در زندگی باعث می شود انسان در همه عرصه های زندگی استعداد عزت نفسش را شکوفا کند و مواجهه اش با حوادث گوناگون او را از این خصیصه بارز انسانی محروم نسازد و این یکی از درس های تربیتی قیام عاشوراست.

ادامه دارد...

:: موضوعات مرتبط: عرفان، اخبار
:: برچسب‌ها: عاشورا, تربیت و روابط انسانی1, امام حسین ع, تربیت, قیام عاشورا

نـــــــــارون...
ما را در سایت نـــــــــارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3naarvan14 بازدید : 114 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 15:19