بخشعلی قنبری تبیین کرد؛
۲۸ صفر، سالروز رحلت پیامبر اکرم(ص) است. رحلت پیامبر اکرم(ص) برای امام علی(ع) حادثهای سخت و جانسوز بود. چنان که میفرمایند: «بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواک وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیک سَواءً وَ لَوْلا اَنَّک اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَیک ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَک...؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگها اهمیتی ندارد و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرمودهای و از بیتابی نهی نمودهای آن قدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود و این درد جانکاه همیشه در من میماند و حزن و اندوهم دائمی میشد که همه اینها در مصیبت تو کم و ناچیز است.
همچنین، آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الافنیةُ؛ گویا در و دیوار خانه فریاد میزد». حضرت امیر(ع) در طول زندگی مبارک خود و در مقاطع مختلف به توصیف پیامبر(ص) و سیره آن حضرت پراختهاند. به نوعی میتوان گفت که ایشان در تمامی خطبههای خود که در نهجالبلاغه نیز آمده است، به وصف سیره و زحمات پیامبر(ص) در راه اعتلای بشریت پرداخته است.
بخشعلی قنبری، دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی تهران در گفتوگو با ایکنا به موضوع بررسی سیره پیامبر(ص) از دیدگاه امام علی(ع) پرداخته است که مشروح آن را در ادامه مطالعه میکنید.
«دراین جلسه به موضوع سیره پیامبر اکرم(ص) از دیدگاه امام علی(ع) میپردازیم و به این سؤال پاسخ میدهیم که حضرت علی(ع) زمانی که سیره پیامبر اسلام(ص) را وصف میکنند، در حقیقت بر روی چه نکات و ویژگیهایی تأکید دارند؟
زمانی که پیامر(ص) به ظهور میرسد، جهان عرب وضعیت خیلی خوبی نداشت و آنچه در میان جهان عرب در زمان ظهور پیامبر(ص) مشاهده میکنیم و علی(ع) به شدت بر آن تأکید دارد، وضع ناگوار فرهنگی و اجتماعی عرب است. اعراب آن زمان از علم و دانش درخوری برخوردار نبودند و به همان اندازهای که از ادبیات برخوردار بودند، از آن در راه مناسب استفاده نمیکردند. شعرهای آنها سطح بسیار پایینی داشت و در این شعرها یا به برخی از عناصر طبیعت مانند خورشید و ... میپرداختند و یا زیبایی زنها را جلوهگر میکردند. از همه بدتر اینکه در ادبیات خود به تعصبات قومی و قبیلهای و در عین حال شمشیر، خونریزی، آدمکشی و ... اشاره میکردند. پیامبر(ص) در میان چنین جمعیتی به سر میبرد. امام علی(ع) به ارمغانی که پیامبر(ص) برای این جامعه آورد، اشاره میکند.
زمانی که سخنان امام علی(ع) در نهجالبلاغه و دیگر منابع در رابطه با سیره پیامبر(ص) بررسی میکنیم، مشاهده میکنیم که حضرت امیر(ع) مباحث زیادی راجع به پیامبر(ص) بیان میکنند. میتوان اشاره کرد که امیرالمؤمنین(ع) لب به سخن نمیگشود مگر اینکه راجع پیامبر(ص) سخن بگوید. گویی ایشان این مسئله را جزئی از وظایف و مراتب سپاسگزاری خود نسبت به پیامبر(ص) میداند و احساس میکند که چنانچه سخنان خود را بدون سپاس از پیامبر(ص) و بدون بیان مناقب و عظمت و سیره آن حضرت آغاز کند، حتی گناه کرده است. به همین دلیل نکات بسیار زیادی در کلام امیرالمؤمنین(ع) در رابطه با پیامبر(ص) وجود دارد. واقعیت این است که حضرت امیر(ع) آنقدر راجع به رسول اکرم(ص) صحبت کرده که گویی پیامبر(ص) از نظر علی(ع) یک کتاب است.
پیامبر(ص) مزه صلح را به اعراب چشاند
حضرت امیر(ع) در یکی از خطبههای خود پیامبر(ص) را اینگونه وصف میکند که زمانی که رسول اکرم(ص) وارد جامعه اعراب شد، آنها را از بیراههها نجات داد. کسانی که هر روز یکدیگر را میکشتند، پیامبر(ص) کاری کرد که مزه محبت و صلح و رحمت را چشیدید؛ چراکه اصلا نمیدانستند محبت به چه معنا است. اعراب مزه کشتن، ناسزا گفتن، بداخلاقیها، تهمتها و ناسپاسیها را واقعا چشیده بودند و به معنای دقیق کلمه کافر بودند. یعنی خدا را نمیشناختند و بیشتر از آن اعراب در کفر خود به معنای ناسپاسی مبتلا شده بودند. در این شرایط بود که پیامبر(ص) آمد و ایشان را هدایت کرد و از آنها خواست تا به جای مزه کردن خونریزی و بداخلاقی، مزه صلح و دوستی و اخلاق را بچشند.
زمانی که پیامبر(ص) این مسائل را مطرح میکرد، باعث میشد که به ایشان یاد دهد که آنچه تا دیروز تجربه میکردند را تغییر دهند. به همین دلیل زمانی که خطبه دوم نهجالبلاغه را بررسی میکنیم، مشاهده میکنیم که پیامبر(ص) گام به گام و آرام آرام اعراب را از سمت زندگی رادیکالی افراطی به سمت زندگی اعتدالی میکشاند. یعنی بدان صورت که اعرابی را که به جایی رسیده بودند که نزد خود اینگونه فکر میکردند که اگر از خانه خارج شویم و کسی را نکشیم یا کشته نشویم، بازگشتی نخواهیم داشت، بهگونهای هدایت کرد که به این نکته رسیدند که اگر از خانه خارج شویم و به دیگری خدمت نکنیم، به منزل بازنمیگردیم.
در خطبه دوم نهجالبلاغه آمده است: «وَ النَّاسُ فِي فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيهَا حَبْلُ الدِّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ الْعَمَى شَامِلٌ عُصِيَ الرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ وَ خُذِلَ الْإِيمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلَامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِي فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِهَا فَهُمْ فِيهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِي خَيْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِيرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُكْرَمٌ؛ خدا پيامبر اسلام را زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشتههاى دين پاره شده و ستون هاى ايمان و يقين ناپايدار بود. در اصول دين اختلاف داشته، و امور مردم پراكنده بود، راه رهايى دشوار و پناهگاهى وجود نداشت، چراغ هدايت بى نور، و كور دلى همگان را فرا گرفته بود. خداى رحمان معصيت مىشد و شيطان يارى مىگرديد، ايمان بدون ياور مانده و ستونهاى آن ويران شده و نشانههاى آن انكار شده، راههاى آن ويران و جادههاى آن كهنه و فراموش گرديده بود. مردم جاهلى شيطان را اطاعت مىكردند و به راههاى او مىرفتند و در آبشخور شيطان سيراب مىشدند. با دست مردم جاهليت، نشانههاى شيطان، آشكار و پرچم او بر افراشته شد. فتنهها، مردم را لگدمال كرده و با سمهاى محكم خود نابودشان كرده و پابرجا ايستاده بود. اما مردم حيران و سرگردان، بىخبر و فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان (بتپرستان) زندگى مىکردند. خواب آنها بيدارى و سرمه چشم آنها اشك بود، در سرزمينى كه دانشمند آن لب فروبسته و جاهل گرامى بود».
قرآن کریم نیز این موضوع را به شدت مورد تأکید قرار داده که پیش از آنکه پیامبر(ص) بیاید، اعراب بر لبه آتش ایستاده بودند. یعنی به جایی رسیده بودند که دنیای خود را خراب کرده و وارد جهنم میشدند؛ چراکه جهنم مکان بداخلاقها و مسانی است که آستانه تحمل آنها بسیار پایین است. پیامبر(ص) آنها را به جایی رساند که تسامح و تساهل آنها به شدت زیاد شد. پیامبر(ص) آمد و به مردم یاد داد که در مواجهه به یکدیگر «رُحَمَاء بَيْنَهُمْ» باشند و حتی به دشمنان خود نیز محبت کنند. اصطلاح «أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ» که در قرآن آمده است، محدودیت دارد اما «رُحَمَاء بَيْنَهُمْ» محدودیت ندارد. پیامبر(ص) در ۲۳ سال رسالت خود کاری کرد که ارتباط ایشان با عالم برقرار شد. حتی پیش از آن نیز پیامبر(ص) با تکیه بر نگاه توحیدی خود چنان با نجاشی برخورد میکند که او متحول شده و از مسلمانان حمایت میکند.
بهرهگیری امام علی(ع) از سیره پیامبر(ص)
در نهجالبلاغه نقل شده که حضرت امیر(ع) در راه کوفه با یک یهودی همسفر میشود. زمانی که قرار شد از یکدیگر جدا شده و راه خود را در پیش گیرند، حضرت امیر(ع) از او جدا نمیشود و تا پایان مسیر او را همراهی میکند. شخص یهودی از ایشان سؤال میکند که مگر مسیر شما کوفه نبود، چرا به آن سوی نرفتید؟ سپس، حضرت امیر(ع) به بیان سیره پیامبر(ص) میپردازند و اینگونه عنوان میکند که پیامبر ما به ما یاد داده که اگر با فردی همراه شدید، این همراهی برای شما تکلیفی به وجود میآورد و یکی از انواع ادای این تکلیف همراهی با همسفر است. زمانی که شخص یهودی این مسئله را متوجه میشود، اعتراف میکند که پیامبر شما انسان بسیار والایی است و همانجا به رسالت پیامبر(ص) گواهی میدهد.
لذا چنانچه امروز بخواهیم از سیره پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) درس بگیریم، باید بدانیم که یکی از مشکلات ما حرکات رادیکالی است. باید بدانیم که جاذبه پیامبر(ص) در حد ۹۰ درصد و دافعه ایشان در حد ۱۰ درصد و بنا به ضرورت بود. لذا آستانه تحمل پیامبر(ص) به قدری بالا بود که وقتی مکه فتح شد، اعلام داشت که که یکی از مراکز امن مردم خانه دشمن درجه یک اسلام یعنی خانه ابوسفیان است. زمانی که این مسائل را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که تا چه میزان به این نوع سیره نیازمند هستیم. از دیدگاه علی(ع) کسانی که توانایی مواجهه مسالمتآمیز با دیگران را ندارند، در عصر جاهلیت باقی ماندهاند. حضرت علی(ع) در خطبه ۹۵ نهجالبلاغه این عبارت را بیان میکنند که «به رسالتش فرستاد؛ در حالیكه مردم گمرهانى سرگشته بودند و صواب از خطا نشناخته، راه فتنه مىپيمودند. هوا و هوس آنان را به سوى خود خوانده بود، از راهشان برده بود و كبر و نخوت از طريق صوابشان منحرف ساخته. از وفور نادانى، سبكسر و خوار شده بودند و در عين سرگشتگى و تزلزل در كارها به بلاى نادانى گرفتار. رسولالله(ص) نصيحت و نيكخواهى را به حد اعلا رسانيد و به راهشان آورد و به حكمت و موعظه نيكو به راه خدا فراخواند».
حضرت امیر(ع) در خطبه دیگری از نهجالبلاغه میفرمایند: «قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ، دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ [النَّوَائِرَ] الثَّوَائِرَ، أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً، أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ؛ قرارگاه او بهترين قرارگاهها است و خاستگاه او شريفترين خاستگاهها، در معادن كرامت و مهدهاى پاكى و پاكدامنى. دلهاى نيكوكاران بدو گراييد و چشمها به سوى او شد. خداوند با بعثت او كينهها را مدفون ساخت و آتش خصومتها را خاموش کرد. ميان ياران را بدو الفت داد و ميان خويشاوندان جدايى افكند و فرو دستان را عزيز كرد».
ویلفرد مادلونگ آلمانی کتابی به نام جانشینی پیامبر(ص) دارد که در آن بیان میکند که پیامبر(ص) در سایه ظرفیت وجودی بالا، تسامح و تساهل و آستانه ظرفیت بسیار بالایی که داشت، طی ۲۳ سال رسالت خود فقط پیرروز شد و هیچ آشنایی با شکست نداشت. حتی ابوسفیان رمز این پیروزی را به طور صریح به همسرش هنده بیان کرد. زمانی که هنده به او میگوید که در برابر لشگر اسلام مقاومت کن، ابوسفیان در پاسخ به او اینگونه بیان میکند که «پیامبر(ص) از قلبها وارد میشود و من بر قلب مردم تسلط ندارم». لذا باید به جایی برسیم که دل و زبان ما در پیروی از پیامبر(ص) یکی باشد یعنی اینگونه نباشد که به زبان ادعای پیروی از پیامبر(ص) داشته باشیم اما در عمل همان راه ابوسفیان را دنبال کنیم.
مسیر پیامبر(ص) مسیر صلح، اخلاق، تساهل و تسامح و بالابردن آستانه تحمل است. لذا پیامبر(ص) با این کار خود بذر محبت را غرس کرد. امام علی(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند که در پرتو شریعت پیامبر(ص) مردم با هم مهربان شدند. پیامبر(ص) چنان بالهای تواضع خود را به روی مردمان باز کرد و آنان را کردار خود به سمت اخلاق و ایثار دعوت کرد. امام علی(ع) به تأسی از قرآن کریم به صراحت به مردم بیان میکند که سخنانی که من ایراد میکنم، صرفا برای نقالی نیست. علی(ع) میفرماید: «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ، فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى، وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ؛ به پيامبر خود(ص)، آن نيكوترين و پاكيزهترين مردم اقتدا كن كه او بهترين مقتداست براى هر كس كه به او تأسّى جويد و شايستهترين انتساب، انتساب به اوست. نيكوترين بندگان در نزد خدا، بندهاى است كه به پيامبرش اقتدا كند».
جذب مردم با عنصر محبت
امروز تمامی افرادی که تریبونهای مختلف را در اختیار دارند اعم از مداحان، مبلغان و مروجان و ... مورد خطاب این بیانات هستند که با مردم جز به محبت با هیچ راه دیگری نباید برخورد کرد و مردم را باید فقط با محبت دعوت کرد. زمانی که به مردم محبت شود، مردم جذب خواهند شد و زمانی که جذب شدند، زمینه برای استدلال نیز فراهم میشود. امروز مشکل ما با نسل جدید این است که این نسل اصلا به ما نزدیک نمیشود تا به سخنان ما گوش دهد. اگر ما روش پیامبر(ص) را در پیش بگیریم، نسل جدید نیز به سمت ما کشش پیدا میکند. لذا ابتدا باید با مغناطیس محبت، نوجوانان و جوانان را جذب کرد و سپس به استدلال برای آنها پرداخت. امروز یکی از حلقههای گمشده ما این است که محبت را فراموش کردهایم.
گاهی اوقات بنده در جلسات هیئتهای مختلف به مسئولان هیئت اشاره میکنم که اگر ممکن است فعلا به امر به معروف و نهی از منکر جوانان نپردازید. هنوز پای نوجوانان به مسجد نرسیده، برخی به مو و لباس آنها ایراد میگیرند و این مسئله باعث میشود تا آنها دفع شوند. امروز متأسفانه در تبلیغ دین کمترین بهرهها را از پیامبر(ص) بردهایم. مسئله دیگری که امام علی(ع) در رابطه با سیره پیامبر(ص) بیان میکند این است که پیامبر(ص) منشأ و منبع رحمت است که قرآن کریم نیز به این موضوع اشاره کرده است. «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ؛ و ما تو را جز رحمتی برای جهانيان نفرستاديم».
متأسفانه ما برخی اوقات از خدا فقط طلب مغفرت و سلامتی برای خود میکنیم. نوجوان و جوانی که همواره از ما دعای خیر را فقط برای خود و یا نهایتاً سایر مسلمانان میشنود، در درون خود به خودخواهی ما گواهی میدهد. اما اگر ما برای سلامتی و شفای تمامی بیماران عالم صلوات فرستاده و دعا کنیم، جوانی که ما را در این حالت مشاهده میکند، به ما احترام میگذارد؛ چراکه نزد خود اینگونه احساس میکند که ما به انسانیت احترام گذاشتهایم.
حضرت امیر(ع) در عبارت بسیار جالبی در نهجالبلاغه میفرماید: «كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الْآخَرَ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ؛ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)، وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِي فَالاسْتِغْفَارُ؛ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى "وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛ بر روى زمين مردم را از عذاب خدا، دو چيز مايه امان بود، يكى از آن دو برداشته شد و ديگرى برجاست، آن را بگيريد و بدان تمسك جوييد. آن امان كه برداشته شد رسول الله(ص) بود. و آن امان كه برجاى ماند، استغفار است. خداى تعالى فرمايد: «تا آنگاه كه تو در ميانشان هستى، خدا عذابشان نكند و تا آنگاه كه از خدا آمرزش مىطلبند خدا عذابشان نخواهد كرد».
پیامبر(ص) خود را جلو میاندازد تا عذاب به مردم نرسد، لذا با این اوصاف ما میتوانیم بذر محبت را به تأُسی از پیامبر(ص) در دل خود و دیگران بکاریم. پیامبر ما امان از عذاب الهی است اما متأسفانه برخی از ما نه تنها از امان الهی بلکه از عذاب بشری نیز جلوگیری نمیکنیم. لذا پیامبر اسلام(ص) آمد و با شعار محبت، جذب حداکثری و جذب همگانی بذر اخلاق و دین را در بین مردم پاشید و از یک قوم وحشی طالب کشت و کشتار عظیم، یک امت مرحومه ایجاد کرد که این رحمت الهی در اخلاقی زیستن، بالا بردن سطح آستانه تحمل، بالا بردن ظرفیت، محبت، دینداری و معنویات است. به فرموده علی(ع) انسانی که به پیامبر(ص) اقتدا کند، در هیچ لحظهای ظلم نمیکند. یکی از سیرههای مهم پیامبر(ص) بالابردن آستانه تحمل است که بالا بردن این آستانه تحمل به ویژه از سوی خواص، سرمایه اجتماعی جامعه اسلامی را به مراتب بالاتر برده و این سرمایه نیز هر زمان که نیاز باشد، به داد نخبگان و خواص و مدیران جامعه خواهد رسید».
برچسب : نویسنده : 3naarvan14 بازدید : 24